چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

نامه ای به دوستان 1

سلام مسعود جان

حالت چطور است؟اگر از احوالات ما خواسته باشی من نه خوبم نه بد ونه خنثی تو چطوری؟البته اصلا مهم نیست

مسعود جان دلم برایت تنگ شده  است مدت زیادی است که تو را ندیدم.از آخرین دیدار ما شاید از یک سال بیشتر می گذرد

مسعود جان دلم برایت تنگ شده یادت هست به خانه ما میامدی و تخمه ژاپنی می خریدی، شب های عید که تخمه می خوردم همش به یادت بودم

یادن هست ورق بازی می کردیم و روزها می باختیم و شب ها می بردیمو تو یک بار سر اینکه چرا من بد بازی کردم و نتونستیم حریف را کوت کنیم سرم داد کشیدی

مسعود جان دلم برایت تنگ شده یادت هست ترم دوم کمی با هم کنتاکت شدیم و بیشتر فکر می کنم سر ... بود که خودت می دانی خودم هم می دانم و خودش  هم .

راستی مسعود جان دلم برایت تنگ شده یادت هست آن شب خشتک شلوار آبی ام را دوختی چند روزی است که مرا یاد تو می اندازد و پاره شده با هر تکه از نخ های در رفته ی خشتکم یاد تو می افتم

مسعود جان دلم برایت تنگ شده شنیدم به سفر رفته ای به جنوب  "به به  به به" از دیدنت هم خوشحال شده اند

من هم جنوب بودم با چند ساعتی فاصله با تو فکر کنم زیر پونس بودیم اما کسی از دیدنم خوشحال نشد امید وارم تهران آمدی از دیدنت بیشتر خوشحال شوند

راستی یادت هست یک صبح دنبالت امدیم تا به دانشگاه برویم اما تو ما رو دو در خواستی بکنی و گفتی نمی ام اما در ایستگاه اتوبوس که منتظر بودیم سر رسیدی و ضایع شدی و بخاطر من بود مه نیامده بودی و الکی دست دادی و سلام کردی .مسعود جان دلم برایت تنگ شده

خداحافظ.