چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

امید و آرزو

با هزار امید به دنیا می آییم و با ملیون ها آرزو از دنیا می رویم

شب و روز

در تاریکی ها بیدارم  و در روشنایی ها خواب

         

خر

در زندگی خریت زیاد کردم ،اما خر نشدم .خر کسی هم نمی شوم، با خر جماعت هم کاری ندارم ،

همه اینها را گفتم که بگم ، خرتیم عزیز.

عطر

با اینکه خیلی وقته که رفتی اما هنوز عطرت تو خونه می پیچه،حتی وقتی بیرون می رم هم اون رو حس می کنم .آخه اون عطری که برام خریدی رو هنوز دارم مصرف می کنم .فقط یکی دیگه لطف کن که داره تموم میشه...!

 

                           

خسته ام

 

خسته ام از این همه لبخند اجباری

خسته ام از این همه شک

خسته ام از این همه تکرار

.خسته ام از این همه نا مردمی

.خسته ام از این همه روز مَرّگی

خسته ام از این همه مردگی تو زندگی

  خسته ام از این همه خستگی    ...    

 

این روزها...

این روزها کاری ندارم جز اینکه،

  به صدای باد گوش می دهم

افتادن برگ ها را تماشا می کنم

بارا ن را لمسی کنم

و بوی خاک بارون زده ایی که به مشامم می رسد،

- اما چیزی برای چشیدن پیدا نمی کنم.

             

مرگ

مرگ به ما مربوط نمیشود چرا که تا زمانی که ما وجودداریم مرگی وجود ندارد و زمانی که مرگ می آید ما دیگر وجود نداریم .     "  از نمی دانم"

شب

شبی که به صبح برسد به درد من نمی خورد

کور می شوم تا شبی ابدی داشته باشم

می گن  چیز هایی هست که در تاریکی بهتر پیدا میشه از تاریکی